معنی پستی در بسکتبال
حل جدول
گارد راس
لغت نامه دهخدا
پستی. [پ َ] (حامص) پائینی. فرود. سِفل. سُفل. سفح. حضیض. مقابل بالا و بالائی:
چو آگاه شد رستم نامجوی
ز پستی ببالا نهادند روی.
فردوسی.
ز جنگش به پستی بپیچید [گیو] روی
گریزان همی رفت پرخاشجوی.
فردوسی.
کمی و فزونی و نیک اختری
بلندی و پستی و کندآوری.
فردوسی.
وگر خوار گیرد تن ارجمند
به پستی نهدروی، سرو بلند.
فردوسی.
چون آب ز بالا بگراید سوی پستی
وز پست چو آتش بگراید سوی بالا.
عنصری.
تا در بر هر پستی پیوسته بلندیست
تا در پس هر لیلی آینده نهاریست.
فرخی.
گه ز بالا سوی پستی بازگردد سرنگون
گه ز پستی برفروزد سوی بالا برشود.
فرخی.
آخر فزون شود که فزونی ز کاستی است
وز پستی آردش به بلندی ده و چهار.
مسعودسعد.
هدهده؛ فرود آوردن چیزی را از بلندی به پستی. (منتهی الارب).
- امثال:
هر پستی یک بلندی دارد.
|| انحطاط. انخفاض. || نشیب. قنوع. (منتهی الارب). || گودی. لحج، پستی و تک چاه و پستی وادی. (منتهی الارب). || کوتاهی. کم ارتفاعی. || همواری زمین. مسطح بودن. جای مسطح. || خواری. زبونی. ذلت. بی اعتباری:
ای درم از دست تو رسیده به پستی
زرّ ز بخشیدنت فتاده بخواری.
فرخی.
|| دنائت. رذالت. سفالت.خست. خساست. لاِ َّمت. پست فطرتی. نانجیبی. ناکسی. هیچ کسی. فرومایگی. دونی:
نکند مستی دانا نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند سوی پستی پی.
سنائی.
|| کوته نظری. تنگ چشمی.
بسکتبال
بسکتبال. [ب َ ک ِ] (انگلیسی، اِ مرکب) باسکتبال. مرکب از باسکت بمعنی سبد و زنبیل و بال بمعنی توپ، نوعی بازی است که حریفان باید توپ را با دست در سبد طرف که بر پایه ای به ارتفاع سه متر قرار دارد بیفکنند تا برنده شوند.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) فرودی پایینی، حضیض سفل مقابل بالا بلندی. -3 زمین پست مقابل بلندی، گودی. -5 نشیب قنوع، کوتاهی کم ارتفاعی. -7 انحطاط انخفاض، خواری زبونی بیاعتباری ذلت، نانجیبی پست فطرتی ناکسی رذالت دنائت خست، تنگ چشمی کوته نظری. یا به پستی افتادن. بیچاره و مفلوک شدن.
تعبیر خواب
اگر خواب ببینید که آدم پستی هستید، به این معنی است که برای رسیدن به هدفتان دچار مشکلی میشوید. اگر خواب ببینید که دیگران شما را پست میخوانند، بیانگر دعوا و مشاجره با دوستان است - آنلی بیتون
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
کلمات بیگانه به فارسی
بسته پستی
مترادف و متضاد زبان فارسی
انحطاط، بیاعتباری، حضیض، حقارت، خواری، دنائت، ذلت، رذالت، زبونی، سفل، فرومایگی، لئامت، مذلت، هوان، نشیب، کوتاهی
فارسی به عربی
برید، بریدی، تعاسه، عتله
فارسی به آلمانی
Aufgeben, Briefpost (f), Fem. [noun], Post (f), Ru.cken, Rücken (m), Rueckenlehne, Unterstützen, Versenden, Wieder, Zuru.ck, Zurück
معادل ابجد
1191